آمدیم تا که بر افروزیم
برخاسته از هر خاک و خاکستر
پاپتیهای پس کوچههای شب
از تبار آستین چریکینهای همسفر با مرگ
آتشها به کوهستانهای بیآذر
سینهها گلگون ز زخم سربهای آتشین
موجها مواج و طوفانی
نه ترسی ز شلاقهای بیرحم خشایار شاه
نه دردی زان همه شلاق بر کف این پا
ما نیا و یادگار خسرو سرخین کفن بودیم
از تبار موطن موسی و ستار بیکفن بودیم
آری ما اینچنین بودیم
آمدیم تا که بر افروزیم
درین سوز و زمستان
آتشها به کوهستانهای بیآذر
امیرخسرو