دریای پاک دلت را عزیزمن
نشناخت قوم ریا من شناختم
ان گهر نهفته درون تو را
گوهرشناس گرچه نبودم شناختم
آن رود پرتلاطم عشق تو را به خلق
بر شیوه جنایت رندان نباختم
گفتی که کار زینبی از تو حسین من
من در عزای تو شرط تو باختم
با جمع یاران تو به زیر شکنجهها
با جمع مادران به مزارت شتافتم
ای شاهد شجاعت و ایثار بیدریغ
آنکس بر سرت زد چو شمشیرش شناختم
جانم عزیز مرگ تو جانکاه مشکل است
شیرم حلال راه منیرت شناختم
ا.م