گاهی شکوه
در خیابان است
زیر ضربات باتوم
یا چهار راهی پر از آتش و دود..
گاهی شکوه
گوشهی درمانگاه است
زیر توپ و تَشَرِ مامورین
وقتی غرق در خونی
یا زیر شلاق است
وقتی حق میطلبی
گاهی شکوه در ناکجاآباد است
یا جایی به وسعت
یک سلول انفرادی
یا جایی آن دور، در غربت
گاهی شکوه در شکاف دروازه ایست
که چشم به راه عزیزت نشسته ای
یا نوک مگسک
وقتی قلب ظلم را نشانه رفته ای
به راستی ما -
چه با شکوه زیستهایم
" امیرپرویز "