اعدام من و درک و تفسیر تماشاچی
زین پس تویی آنکه شود سلاخی
نازنینی که چنین بر کف خاک افتاده است
زنگ هشدار من و توست بکار افتاده است
کودک کار و زنان تن فروش
نیست فرقی میان تن و چشم و جان و روح
مرگ چون گیرد به کام از خرد و پیر
خواه باشد کرونا، یا که اعدام و تیر
گرچه بستند آب شیر بر مردم خوزستان
آن طرف باز است آتش بر سرو جانشان
بس که عاصی شده است خلق ز حکام زمان
مرگ را مرهم اندوه و غمش یافت جوان
او که رفت دیگر رهایی یافته است
ننگ بر عزت نفس ما به جا مانده است
افسانه الف