گزارش کانون شورشی از دانشگاه شریف
شبی که مأموران سرکوبگر، به دانشگاه شریف ریختهبودند، رفتم جلوی دانشگاه که ببینم چه کمکی میتوانم بکنم. متوجه شدم مأموران سرکوبگر مرا تحتنظر دارند و تلاش میکنن گوشیام را بگیرند. بهسرعت به آنها جا خالی دادم و رفتم در خانهیی را زدم و از آنها خواستم که گوشیام را نگهدارند قبول کردند و من گوشی را تحویل دادم و برگشتم صحنه درگیری. درگیری شدیدی داشتیم و میخواستم هرطور شده بچهها از دانشگاه سالم بیرون بیایند. مأموران با تفنگ شاتگان به سمتم شلیک کردن. میخواستند مرا بگیرند ولی نتوانستند و به کمک مردم به آنها جا خالی دادم. یک روز بعد عصر به آن خانه مراجعه کردم و با احترام زیادی گوشیم را تحویل دادند. واقعاً آدم شرمندهٔ این مردم شریفه.
گزارش کانون شورشی از هفتحوض نارمک
عصر رفتیم هفتحوض، سرسبز، آنجا خیلی شلوغ بود و درگیری با نیروهای انتظامی شروع شد. اما آنها آنچنان وحشتزده بودند که نمیتوانستند خیلی جلو بیایند. مثل قیامهای قبلی نیست مردم خیلی جرأت پیدا کردهاند. یک دختری سنگی پرتاب کرد، خورد تو کله یه پلیس، دو سه نفر با لباس مشکی رفتن سمتش. اما ما امان ندادیم سریع از پشت جمعیت اومدیم جلو صف. یکی خواست آن دختر را بزنه، دستشو گرفتیم و هلش دادیم. رفت عقب بقیه جرأت نکردند حمله کنند،، چون مردم زیاد بودند، یکی از بچهها هم، سنگ بزرگی پرتاب کرد خورد به گردن یک لباسشخصی گردن کلفت که مردم خیلی حال کردند. در عمل دیدم وقتی مردم حمله میکنند، حتی ۵نفر هم با هم حمله میکنند، مزدوران جرأت نمیکنند جلو بیایند.
گزارش کانون شورشی از فلکه اول تهرانپارس
دیشب در فلکه اول تهرانپارس خیابان ۱۴۵ حدود ۲۵نفر بودیم که شعار میدادیم مرگ بر «ستمگر» که در کلام چه شاه باشه چه رهبر پس از مدتی همین شعار را دیوارنویسی هم کردیم.
یک نکتهٔ جالب بگم، هر جا میرفتم میدیدم، پوسترهای خامنهای، سلیمانی، رئیسی و خمینی را جمع کردهاند. خیلی در خیابانهای مختلف چرخیدم دیدم همه جا جمع کردهاند مثلا در خیابانهای مولوی، عبدالعظیم، انقلاب، ولی عصر و... جای پوسترها خالی بود و نشان میداد که رژیم خوب میداند مردم چقدر از سران این رژیم نفرت دارند چون هر پوستر و هر بنری از سران رژیم، برای هر جوانی یک هدفه.
گزارشی کانون شورشی از تهرانپارس
دیشب به سمت تهرانپارس رفته بودم. دیدم جوانان زیادی حدود ۱۰۰نفر منابع زباله را آتش زده بودند و با شدت تمام شعار «مرگ بر خامنهای» میدادند و همه همراهی میکردند. ترافیک سنگین شده بود، همه بوق میزدند. از پادگان سرخهحصار تا جاجرود. مردم بوق ممتد میزدند و مأموران را کلافه کرده بودند.